...

ساخت وبلاگ
داغونم دارم میمیرمچرا تموم نمیشه این کابوساچرا نمیتونم برمچرا رفتن انتخاب نمیکنمچرا شجاع نیستم وای که چقدر چرا دارم کاش میتونستم این همه غم تبدیل ب جرعت کنم و برم برای همیشه برم من انقدر ترسوم ک حتی نمیتونم خودکشی کنم جرعت پایان دادن ب این زندگیم ندارم چه برسه به طلاق و رفتن چرا انقدر ضعیفم .......فاطمه همیشه قوی بود اما الان با یه انتخاب اشتباه نابود شد جپری ک حتی نمیتونم تکه هامو بردارم و برم ........انقدر تو این مدت حالم بد بود و مریضی کشیدم ک دیگه توان ندارمدلم میخواد از الان تا اخر عمر ب ی گوشه خیره شم.......میگن زنها وقتی ب اخر خط برسن میرن چرا اخر خط من نمیرسه ول کنم و برم .......دلم ی زندگی با ارامش مبخواد یه خونه که فقط خودم باشم و پنجره رو به جنگل دیگه هیچکس دلم نمیخواد خدایا حکمتتو شکر ....... ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 17:11

دیگه خسته شدم از خودم

از فاطمه ای که همرو رنجونده و همه از خودش دور میکنه

نمیدونم چه مرگم شده چرا اینجوری شدم

ولی خستم انقدر خسته ک دلم میخواد تموم شه

تمومش کنم و راحت شم از خودم و درون خودم

از جنگی ک سالهاست داره مثل خوره وجودمو نابود میکنه ...

تموم میشه خیلی دور نیست اون روز .......

......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 19:22

گاهی مدلِ خستگیِ آدم، لالمونی گرفتنه...دلت می خواد به احترام این بی کلامی، دنیا هم برای چند دقیقه سکوت کنه، شاید هم برای چند روز...اما انگار چرخ دنیا با حرف زدن می چرخه و با سکوت به جاهای باریک می رسه که اینهمه کلمه دوروبرمونه...کمن آدمایی که بدونن دنیا با نگاه کردنه که عمقِ خودش رو نشون میده، قابل تحمل می شه و می شه ادامه‌ش داد...قبل تر ها فکر می کردم حرف زدن آدم رو سبک می کنه اما مدتیه فهمیدم گاهی کلماتی که از فشار و خفقان یا حتی به خوشحالی تو فضا رها می کنی ممکنه با وزن بیشتری روی شونه های خودت فرود بیان...گاهی حرف نزدن چقدر خوبه!و البته نشنیدن...نشنیدن جمله هایی که توقع شنیدنش رو نداشتی...تو زندگی روزی می رسه که می فهمی باید خودت رو برای هر احتمالی آماده کنی...خوب و بد این احتمالات، اینکه از سمت چه کسی یا در مورد چه موضوعی اون احتمال واقع بشه اونقدری مهم نیست که آمادگیِ تو...تو باید آماده‌ی هضم کردنش باشی...باید با تک تک سلول هات صحبت کنی و بهشون حالی کنی که اصلا به دنیا اومدن که همین هارو ببینن، همین غیره منتظره ها رو...و ازشون بخوای که از زاویه درست ببینن؛نگاه کردن از زاویه درست ممکنه خیلی از این دغدغه ها رو آروم آروم یا به سرعت از مرکزِ افکار خارج کنه و فرصت دیدنِ تصویرهای جالب تری فراهم بشه...برای همینه که گاهی با تمام وجود درک کردم تنهایی معجزات خاصِ خودش رو داره...آرامشی شبیه مواجهه با دشت، جنگل، کوه، دریا.... ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:06

چقدر دوست داشتم الان یچیزی بگی که حالم خوب کنه حیف ک نیستی ........دلم گرفته خیلی زیاد بعداز مدتها اجازه جاری شدن اشکامو دادم خیلی وقت بود خودمو قوی نشون دادم ولی تعارف نداریم نیستم دلم یه کوه میخواد که بهش تکیه کنم اگه از عواقب بعدش نمیترسیدم خیلی کارا انجام میدادم چرا منیکه عاشق تنهاییم اجازه دادم یکی بیاد تو زندگیم؟؟؟ چرا وقتیکه میتونستم تنها زندگی کنم اجازه دادم کسی بیاد تو زندگیم؟؟؟میشه بنویسی برام ؟؟؟؟یچیزی بنویس که حالم خوب شه .... اگر چه میدونم نمیبینی این نوشته رو شایدم یادت رفته اینجارو .....باهمه این اتفاقا هنوز هم بایادت حرفت خاطراتمون صدات که هنوز تو گوشمه با اهنگ .....حالم خوب میشهیاد روزهای خوب بخیرای بهار دلنشین....... ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:17

امروز گذشت و تو ندیدی برات نوشتم چقدر وبلاگمو نگاه کردم امروز شاید نگاه کنی ولی نبودی .... باید باور کنم فراموش کردی اینجارووو...... ......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:17

چقدر سخته ببن دوراهی گیر کنی ندونی کدوم بهتره کاش زمان بگذره هرچه سریع تر تموم شه این لحظه های سخت کاش بودی تا شاید ارومم میکردی....... ......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:17

همیشه فک‌میکردم بانوشتن حالم خوب میشه یعنی اینمدلی بوده تا الان هروقت نوشتم اروم شدم این چندوقت انقدر بد بودم که حتی مینوشتمم خوب نمیشدمنمیتونستم بنویسم میترسیدم بنویسمو اروم نشم بنویسمو این ارامگاهم خراب شه از اینکه نکنه بنویسم‌ و دیگه اروم نشم برای همین نبودم سر نزدم تا همیشه یه راه نجاتی بمونه برام  یه راهی که فک میکنم همیشه راه فراره منه هنوزم حال ندارم نگاه کنم یا بنویسم ذهنم آشفته کلمات درست قرار نمیگیرن کنارهم جمله و متن خوبی نمیشن ولی مینویسم تا شاید اروم شمشاید یادم بیاد روزای سخته دیگه ای هم بودن و من تونستم بگذرم ازشون مینویسم تا شاید قطره های اشکی  مدتهاست مهمون چشمامه بره تا خلاص شم از این سردردهای تکراری و‌عذاب اور میشه مثل همیشه ناجیم باشی میشه تموم‌شه و اروم شم ؟؟ممنونم از کسی که اینجارو بهم معرفی کرد اینطوری جایی هست که به ارامش برسم با نوشتنهمیشه تو قلب منی  ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:59

یکی از دوستام بعد از اینکه ی اتفاق خیلی بد براش افتاد

ازش پرسیدم خوبی؟

گفت ارومم .... نمیدونم از جنگیدن زیاد خسته شدم و بدنم کم اورده که ارومه یا واقعا همچی خوبه و ارومم 

اون موقع متوجه نشدم منظورشو 

ولی الان منم همینم ...

یه مدته ارومم با اینکه دورم بیشتراز همیشه پر از اتفاقای ناامید کننده و پراز استرس 

ولی من ارومم !!!!

خیلی عجیب غریبم اینروزا

......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:59

خیلی وقته ننوشتم ،نگفتم ،حرف نزدم انقدر مشغول زندگی شدم که اینجا یادم رفته یادم که نرفته گاهی سر میزنم ولی دلم ب نوشتن نرفت فقط وبلاگ گردوخاک گرفتمو نگاه میکنم و میرم دلم براش  میسوزه همیشه همدرد تنهاییامه ولی من وقتی که خوبم نیستم کنارش واقعا رفیق بدیم رفیق .... چه کلمه قشنگیه چی میشه بین بعضیا انقدر فاصله می افته؟؟؟کسی ک یروزی بخاطر بودنش  پا رو همه اعتقادات میزاری پاروی غرورت میزاری پاروی ....  الان چقدر راحت با نبودش کنارمون کنار میایم چی میشه که اینجوری میشه مگه میشه وقتی ب قدیم فکر میکنم اون موقع ها برای بودن رفیقم که دیگه شده بود وجودم خودمو ب اب و اتیش زدم ولی الان خنثام اما همچنان دوسش دارم دلم براش تنگ میشهدلم پر میکشه برای بودن کنارشبرای حرفاش و کاراش برای همچی وقتی یادم میاد خاطراتو همیشه لبخند روی لبم میشه ولی مثل قبل که بودم دیگه نمیتونم بمونم دیگه ادم موندن نیستم چقدر ادما تغییر میکنن چقدر عجیبیم من خودم یکی از عجیب ترینامهنوز نتونستم خودمو بشناسم واقعا نمیدونم درونگرام یا برونگرام هردوتا ویژگیارو دارم ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:59

چند شبی هست ک میخوام بنویسم ولی وقتش نمیشه یا فراموش میکنم امروز به خودم قول دادم بنویسمهمیشه فکر میکردم میتونم هرچیزی که دارم تو 30ثانیه ول کنم و برم یعنی از یه وقتی به بعد اینکارو کردم که بتونم و تا ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-tanha بازدید : 106 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 0:48